اخبار

پیكر خود را به خاك نسپاریم!

تا مدت‌ها با عكس‌های پیمان حرف می‌زدم؛ اما تدریجاً به خودم گفتم چرا پیمان؟! من باید با خدای پیمان حرف بزنم و حالا رابطه‌ام با خدا كاملاً متفاوت و نزدیك‌تر از قبل شده است و به‌خاطر این روند خدا را هزاران بار شاكر هستم.

به گزارش پایگاه جامع اطلاع رسانی رادیو و روابط عمومی رادیو جوان، مجید گیتی گَرد (پدر جانبخش پیمان گیتی گرد) با حضور در ویژه برنامه زنده "جوان ماه" رادیو جوان در رابطه با چگونگی اهدای اعضای پسر خود به گفت و گو پرداخته است.

وی گفت: ۱۶ خرداد ماه سال ۱۳۹۸ خاص‌ترین و سخت‌ترین لحظات زندگی من بود چرا كه دائم به این فكر می‌كردم كه باید اعضای بدن پسر عزیزم را اهدا كنم و یا نه! تا آخرین لحظه منتظر باشم شاید كه خدا معجزه‌ای كند و پسرم را به زندگی و من باز گرداند. در طول یك هفته‌ای كه در بیمارستان بود تمام زندگی ما و اطرافیان ما دعا برای پسرم شده بود. پسری كه در آستانه ازدواج كردن بود و حسرت‌های زیادی را به دل داشت.

این پدر همچنین اظهار كرد: ماجرا از آنجا آغاز شد كه در ایام عید فطر با همسرم به خارج از منزل رفتیم؛ اما ایشان دائم می‌گفتند كه دل‌شوره دارند تا اینكه حوالی ساعت ۸ شب و حین شام خوردن گوشی بنده زنگ خورد و یكی از دوستانم اطلاع داد كه پسرم و نامزدش تصادف كرده‌اند. بلافاصله با همسرم راهی شمال شدیم و چون جاده هزار مسدود بود از جاده ساری حركت كردیم و در مسیر دائماً با من تماس می‌گرفتند كه كی می‌رسید و همین روند بر دل‌شوره و اضطراب ما می‌افزود و حال همسرش به شدت بد شده بود.

وی در ادامه افزود: وقتی رسیدیم متوجه شدیم كه پسرم ضربه مغزی شده و عروسم هم دچار آسیب‌های متعددی از ناحیه سر و پا شده است و شرایط كاملاً بحرانی است. پس از حدوداً پنج روز از پزشك پسرم درخواست كردیم كه اجازه انتقال به تهران بدهد؛ اما در ابتدا و بنا به شرایط خاص پسرم اجازه ندادند؛ اما با اصرار ما پیشنهاد انتقال با هلیكوپتر را دادند و ما با هماهنگی‌های لازم؛ هلیكوپتر را آماده و پسرم را برای انتقال آماده كردیم؛ اما در لحظات نهایی، خلبان اعلام كرد كه هوای تهران اصلاً مساعد پرواز نیست و وی پرواز را صلاح نمی‌داند و وقتی پسرم را به بخش برگرداندیم سطح هوشیاری وی از ۷ به ۴ كاهش پیدا كرد و این موضوع، شرایط را بسیار خطرناك‌تر كرد تا جایی كه همان شب یكی از پرستاران به اتاق پیمان آمد و به من گفت بهتر است اعضای پسرتان را اهدا كنید و این حرف به طور كلی امید بنده را از بین بُرد و احساس كردم از درون فرو ریختم.

مجید گیتی گَرد همچنین بیان كرد كه گویا خداوند توان و صبر خاصی در آن لحظه به من داد و برای دقایقی به این مهم فكر كردم كه حالا كه پسرم زنده نمی‌ماند و قرار است بدن وی بپوسد چرا جان چند نفر را نجات ندهیم و زندگی دوباره به بیماران نیازمند ببخشیم و این زیبایی در فكر و ذهن من نقش بست و اعضای اصلی پیمان را به هفت بیمار اهدا كردیم و از آن جایی كه پیمان جوان و ورزشكار بود نسوج و قرنیه چشم را نیز برای بیماران دیگر انتخاب كردند؛ اما ما بنا به مشورت و مصلحت، هرگز نخواستیم با این بیماران آشنا شویم و ملاقاتی با آن‌ها داشته باشیم و زمانی كه در بهشت زهرا (س) برای تحویل پیكر فرزندم رفتیم، پیكری كاملاً سبك را تحویل گرفتیم و آرزو می‌كنم همه جوانان كشور عاقبت به خیر شوند و به جامعه خود خدمت كنند.

در این میان، سحر قبادی (همسر جانبخش) نیز با اشاره به این اتفاق خاص گفت: به علت ضربه‌ای كه به سرم وارد شد، چیز خاصی را به خاطر ندارم فقط یادم می‌آید كه در جنگل‌های فیلبند بودیم ... . چند ماه به ازدواج ما مانده بود و آرزوها و آینده روشنی را به پیمان برای خودم متصور بودم و اصلاً فكر نمی‌كردم با چنین اتفاقی تمام آن آرزوها و تصورات به یك باره از بین بروند و همه چیز تمام شود و حقیقتاً اوایل ماجرا خیلی به خدا شكوه و شكایت می‌كردم و تمام زندگی خودم را بر باد رفته می‌دیدم و روزی هزار بار از خدا می‌پرسیدم چرا من؟! چرا پیمان؟! چرا باید زندگی ما این‌طور می‌شد؟! اما بعدها و تدریجاً متوجه شدم كه این آزمایشی الهی كه در آن قرار گرفته‌ام و باید تمام تلاش و توان خودم را به كار گیرم تا از این آزمایش سربلند و پیروز بیرون بیایم.

وی در ادامه افزود: تا مدت‌ها با عكس‌های پیمان حرف می‌زدم؛ اما تدریجاً به خودم گفتم چرا پیمان؟! من باید با خدای پیمان حرف بزنم و حالا رابطه‌ام با خدا كاملاً متفاوت و نزدیك‌تر از قبل شده است و بخاطر این روند خدا را هزاران بار شاكر هستم.